شب نوشته

ساخت وبلاگ
شبی در بند ظلمتنگاهت در نگاهماگر عشقم تو بینیچو طفلی سربراهمچنان درگیر عشقیکه شرمم را نبینیز چشمانم تو سرمستمن چنانم تو چنینیتو ای عشق اهورابه روح من گلاویزتنم عریان بوسستشدم از شرم لبریزدمی بوسه برآن زخمکه بر قلبم نشستهکمی تیمار کن آنغمی که پینه بستهز آغوشم چه خواهیتنم رنجور درد استدر اینجا عشق بازیتنورش سرد سرد استمدارا کن کمی مردکه عشق میخواهد آغوشبه اندوه دل منکمی بگذار سرپوشاگر از من بپرسیز احوال درونممن آن برگ بهارمکه در فصل خزانممدارا کمی مرددلم دریای درد استتنی که دل ندارداجاقش سرد سرد است مریم حصاری[گل]برچسب‌ها: مریم حصاری + نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۴۰۲ساعت 20:18 توسط محمد | شب نوشته...
ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 15:07

اے نبــ|ـہـ۸ـہـ|ـض زمان

،زمانہ دلگیࢪ شدھ ست

برگرد ڪـہ ظھورتان

ڪمۍ دیر شدھ ست. شب نوشته...

ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 15:07

شب نوشته...

ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 11:50

دلم می‌خواست

تا یک شب بگویم "دوستت دا…" نه

امان از عقل مغروری که ما را تا جنون برده!

#مجید_ترکابادی شب نوشته...

ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 11:50